جدول جو
جدول جو

معنی پهلوان زنده - جستجوی لغت در جدول جو

پهلوان زنده
(پَ لَ / لِ نِ زِ دَ /دِ)
پهلوان حاضر و موجود.
- امثال:
پهلوان زنده را عشق است، تعبیری مثلی نظیر سیلی نقد به از حلوای نسیه:
پهلوان زنده را عشق است ساقی می بیار
چند میگوئی سخن از رستم و اسفندیار.
دهقان سامانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلوان پنبه
تصویر پهلوان پنبه
کسی که اندام درشت، شانه های پهن و بازوان ستبر دارد اما ترسو و کم زور است و به دروغ ادعای دلیری و پهلوانی می کند، پهلوان دروغی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ / لِ دَ / دِ)
زادۀ پهلوان. فرزند پهلوان. از نسل پهلوان:
نگهبان برو کرد پس چند مرد
گو پهلوان زاده با داغ و درد.
دقیقی.
چنان پهلوان زادۀ بی گناه
ندانست رنگ سپید از سیاه.
فردوسی.
که ای پهلوان زادۀ پرهنر
ز گردان کیهان برآورده سر.
فردوسی.
بپرسید چون دید روی هجیر
که ای پهلوان زادۀ شیرگیر.
فردوسی.
که ای پهلوان زادۀ بچه شیر
نزاید چو تو زورمنددلیر.
فردوسی.
که ای پهلوان زادۀ بی گزند
یکی رزم پیش آمدت سودمند.
فردوسی.
اگر پهلوان زاده باشد رواست
که از پهلوان این دلیری سزاست.
فردوسی.
پس آگاهی آمد بکاوس کی
از آن پهلوان زادۀ نیک پی.
فردوسی.
که چون بودی ای پهلوان زاده مرد
بدین راه دشوار با باد و گرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ پَمْ بَ / بِ)
مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیردو او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در اصطلاح پهلوان پنبه مردی درشت اندام و قوی هیکل بی زور و قوت را گویند که ظاهری دلیر و دلی جبان دارد. بظاهر پردل و بباطن ترسو. یالانچی پهلوان. لاف زن:
به پیکار سرما که تنها بلرزد
مگر پهلوان پنبه باشد محارب.
نظام قاری (دیوان البسه ص 28)
زانهمه رخت زنان را بگه آرایش
پهلوان پنبه خوش آمد بنظر و افزارش.
نظام قاری (دیوان البسه ص 87)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهلوان زاده
تصویر پهلوان زاده
فرزند پهلوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوان پنبه
تصویر پهلوان پنبه
بظاهر پر دل و بباطن ترسو، لاف زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوان پنبه
تصویر پهلوان پنبه
((~. پَ بِ))
پهلوان دروغین
فرهنگ فارسی معین